نقد و بررسى
پیامدهاى زیانبار این برداشت از روایات، تا حدودى روشن است. زیرا بر اساس این تفکر، امر به معروف و نهى از منکر و دخالت در امور سیاسى، نه تنها جایز نیست که باید به کسانى که به این مسائل مى پردازند، مخالفت کرد:
آنان اجازه هیچ گونه فعالیت سیاسى خلاف رژیم طاغوتى را به اعضاى خویش نمى دادند و تمام فعالیتهاى گروههاى مبارزاتى مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگى، مردمى و مردود مى دانستند و متقابلا رژیم طاغوت هم هیچ برخوردى جدى با تشکیلات آنان داشت.
صاحبان این تفکر، راه و حرکت امام خمینى را تخطئه مى کردند. و ارتباط با امام و یاران او را، گناهى نابخشودنى مى دانستند.
این برداشت از روایات، به دلایل زیر باطل است:
به نتیجه این برداشت، هیچ فقیهى نمى تواند ملتزم باشد، زیرا لازمه این تفکر، تنها عدم مشروعیت حکومت نیست، بلکه هر عمل مصلحانه اى باید از دیدگاه آنان جایز نباشد. از امر به معروف و نهى از منکر در امور جزئى گرفته تا مبارزه با ستم و حکومتهاى ستمگر. حال آن که امر به معروف و نهى از منکر، از ضروریات اسلام و بر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است.
افزون بر این، پیامبر گرامى اسلام مدینه فاضله در خصوص وظایف منتظران مهدى (علیه السلام) مى فرماید:
خوشا به حال کسى که به حضور ((قائم)) برسد و حال آنکه پیش از قیام او نیز، پیرو او باشد. آن که با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پیشوایان هدایتگر پیش از او نیز دوست است.
اینان، همنشین و دوستان من، و گرامى ترین امت در نزد من هستند.
بزرگترین مبارز، علیه ظلم و جور حکومتهاى باطل، خود مهدى است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در این بعد به او اقتدا نکند و به او مانند نشود.
بنابراین، انسان منتظر، نمى تواند در برابر فساد و ستم و حکومتهاى جور بى تفاوت باشد، تا چه رسد به این که مؤ ید آنان باشد.
لازمه این تفکر این است که قیام و اقدام پیامبرمدینه فاضله و ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز براى تشکیل حکومت، درست نبوده است؛ زیرا این حدیث، هم از پیامبرمدینه فاضله و هم از دیگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نیز، مقید به زمان خاصى نیست. بنابراین، باید تلاشهاى ائمه (علیهم السلام) و حتى پیامبررا در راه تشکیل حکومت اسلامى منکر شویم، و یا ((نعوذ بالله)) آنها را نیز محکوم کنیم؛ زیرا همه اینها حرکتهاى اصلاحى قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سیره قطعیه معصومین (علیهم السلام) ناسازگار است، زیرا آنان، با این که در انتظار حکومت جهانى مهدى (علیه السلام) بودند، لحظه اى از تلاش و کوشش در راه مبارزه با حکومتهاى جور باز نمى ایستادند. احادیثى که از على (علیه السلام) درباره ظهور مهدى (علیه السلام) نقل شده، بیانگر آن است که آن حضرت، با این که در انتظار حکومت جهانى مهدى (علیه السلام) بوده، ولى این انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمى داشته است. براى کسى که اندک آشنایى با تاریخ اسلام داشته باشد، مى داند که على (علیه السلام) تا آخرین لحظات زندگى در تلاش و مبارزه براى تحقق حکومت حق بود و هنوز از جنگ با خوارج نیاسوده بود که در نهروان ایستاد و مردم را به جنگ با معاویه دعوت کرد.
در کوفه نیز، آماه مى شد، تا جنگ دیگرى را با معاویه ساز کند که به شهادت رسید.
پس از شهادت آن حضرت، جریان تشکیل حکومت اسلامى و کوتاه کردن دست جباران از حاکمیت مردم، به عهده امام حسن (علیه السلام) قرار گرفت و امام (علیه السلام) پس از به وجود آمدن تشکل نوین در لشگر، به معاویه مى نویسد:
امروز، جاى آن است که از دست اندازى تو بدین مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هیچ روى شایسه این منصب نیستى نه به داشتن فضیلتى اسلامى و نه به گذاشتن اثرى نیک و پسندیده... پس پى گیرى باطل را فرو گذار و چونان مردم، به بیعت من درآى؛ چه، تو خود مى دانى که من به خلافت از تو شایسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه کار و شایسته.
اما پس از آن که عده اى از فرماندهان وى به معاویه پیوستند و خلل در صف لشکریان پدید آمد و یاران وفادار اندک شدند و جنگ را با آن وضعیت، بى سرانجام دید، صلح و مراقبت بر اعمال معاویه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخى از یارانش فرمود:
به خدا سوگند! کار را به معاویه وانگذاشتیم، مگر به خاطر این که یاورى نداشتم اگر یاورانى داشته باشم، شب و روز با معاویه خواهم جنگید.
امام حسین (علیه السلام) نیز، براى برچیدن بساط ننگین و فساد گستر یزید بن معاویه به پا مى خیزد و حماسه بزرگ کربلا ره به وجود مى آورد. آن حضرت در تبیین گوشه اى از هدفهاى خود، از امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با سلطنت ناحق یزید، سخن مى گوید و رهبرى را حق خود مى شمرد و با استناد به سخنان پیامبر گرامى اسلام مدینه فاضله، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظیفه همه مسلمانان یاد مى کند.
دیگر ائمه نیز، با توجه به شرایط زمانى و مکانى، نه تنها با دستگاههاى ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نیز به جهاد بر ضد آنان فرا خواندند. بیش از پنجاه روایت در ((وسائل الشیعه)) و ((مستدرک الوسائل)) و دیگر کتابهاى روایى است که ائمه به شیعیان امر مى فرمایند: از پادشاهان و ستمگران کناره گیرى کنید، به دهان مداحان خاک بریزید، هر کس بامدادى براى آنان بتراشد و یا دواتشان را آماده کند چنین و چنان مى شود و...
آرى، ائمه (علیهم السلام) منتظر حکومت جهانى مهدى (علیه السلام) بودند. ولى انتظار آنان مسؤ لیت ساز بود، نه مسؤ لیت بردار. انتظارى که آنان را لحظه اى از تلاش و کوشش براى نابودى دشمن و استقرار حکومت اسلامى باز نمى داشت.
این برداشت، معارض است با آن دسته از روایاتى که از وجود قیامها و حکومتهاى حق، که پیش از ظهور مهدى (علیه السلام) پدیدار مى گردند، خبر مى دهند:
پیامبر اکرم مدینه فاضله مى فرماید:
مردمى از مشرق قیام مى کنند و زمینه حکومت مهدى علیه السلام را فراهم مى سازند.
حافظ ابوعبدالله گنجى شافعى، محدث معروف اهل سنت در کتابى که درباره مناقب على علیه السلام نوشته بابى را با عنوان: ((ذکر اهل المشرق للمهدى علیه السلام)) آورده است. وى در این باب حدیث فوق را نقل کرده و در ذیل آن نوشته است:
این حدیث، حدیثى است حسن و صحیح که آن را راویان موثق و عالمان حجت روایت کرده اند، و حافظ ابن ماجه قزوینى، این حدیث را در کتاب سنن خود آورده است.
در برخى دیگر از روایات فریقین، به شکل گرفتن دولت حقى، پیش از ظهور مهدى (علیه السلام)، که تا قیام آن حضرت ادامه پیدا مى کند، تصریح شده است:
امام باقر(علیه السلام) مى فرماید:
گویا مى بینم مردمى را از مشرق، که در طلب حق قیام کرده اند، ولى (حاکمان) به آنان پاسخى نمى دهند. پس از مدتى، دوباره قیام مى کنند. این بار نیز، به آنان پاسخى داده نمى شود. ولى این مرتبه که وضع را چنین مى بینند، شمشیرهاى خود را بر شانه هایشان مى نهند. در این هنگام، آنچه را مى خواهند به آنان مى دهند. اما نمى پذیرند و دست به قیام مى زنند (و رژیم حاکم را ساقط و حکومتى بر اساس مبانى اسلام تشکیل مى دهند) اینان، این حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدى (عجل الله فرجه)) تسلیم نمى کنند. کشتگان این قیام، همه شهید به شمار مى آیند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را براى خدمت مهدى (علیه السلام) نگه مى دارم.
در سنن ابن ماجه، کنزالعمال، الملاحم و الفتن، روایتى نزدیک به مضمون این روایت آمده است، با این تفاوت که این حدیث، از پیامبر اکرم مدینه فاضله و از طریق اهل سنت و آن روایت از طریق شیعه از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده است. هر دو، به این معنى اتفاق دارند که پیش از انقلاب جهانى مهدى، متصل مى شود. سید بن طاووس، این حدیث را به صورتى دقیق تر از کتاب ((الفتن)) تاءلیف نعیم بن حماد خزاعى که از محدثین بزرگ اهل سنت است و در قرن دوم و سوم هجرى مى زیسته، نقل کرده است: نعیم بن عبدالله، به سند خود از ابراهیم بن علقمه، از عبدالله نقل مى کند که ما روزى نزد پیامبر اسلام مدینه فاضله نشسته بودیم که گروهى از بنى هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پیامبرمدینه فاضله به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتى در چهره اش نمایان شد. اصحاب علت ناراحتى را پرسیدند، حضرت چنین توضیح داد:
ما خاندانى هستیم که خداوند براى ما، آخرت را بر دنیا برگزیده و اینان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگى و دورى و تبعید از وطن مى گردند و این سختیها، ادامه مى یابد، تا زمانى که مردمى از مشرق زمین قیام مى کنند. آنان که اصحاب پرچمهاى سیاه هستند. در آغاز قیام، خواسته مردم از حکومت، حق است، ولى سردمداران حکومت زیر بار نمى روند، دو یا سه بار قیام با این انگیزه صورت مى گیرد، تا این که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسلیم خواسته هاى آنان مى گردد، ولى این بار، مردم نمى پذیرند.
و حکومت جدیدى بر اساس حق تشکیل مى دهند و این حکومت تداوم مى یابد. تا این که مردم آن را به مردى از خاندان من تحویل مى دهند و او زمین را پر از عدل مى کند، همانگونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسى از شما آن زمان را درک کند، باید به آن مردم بپیوندد، هر چند سینه خیز روى برف برود، چون او مهدى (علیه السلام) است.
در روایتى دیگر، قیام یمانى از نشانه هاى قیام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدایت و مردم نیز، به یارى او دعوت شده اند.
امام باقر(علیه السلام) مى فرماید:
هیچ یک از پرچمهاى برافراشته شده (پیش از ظهور امام زمان (علیه السلام)) هدایت یافته تر از پرچم یمانى نیست. پرچم او، پرچم هدایت است. زیرا او، مردم را به حکومت امام زمان (علیه السلام) فرا مى خواند. به هنگام خروج یمانى، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است. هنگامى که یمانى خروج کرد، به سوى او بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است. براى هیچ مسلمان روا نیست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زیرا یمانى مردم را به حق و صراط مستقیم دعوت مى کند.
از روایات فوق، استفاده مى شود که پیش از قیام قائم، قیامهایى صورت مى گیرد و مردم باید در آن قیامها شرکت کنند.
روایاتى که دلالت بر فراگیر شدن ظلم در هنگام ظهور مهدى (علیه السلام) مى کنند، به این معنى نیستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هیچ فرد و یا گروه صالحى در آن هنگام یافت نمى شود که از حق طرفدارى کند که در نتیجه، فراگیر شدن ظلم و فساد جبرى باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج ! زیرا به تعبیر قرآن، به هنگام ظهور مهدى (علیه السلام) افراد صالح و مستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمین، به رهبرى آن حضرت مى شوند. روایات زیادى نیز بر این معنى دلالت دارند.بنابراین، این برداشت با این دسته از آیات و روایات تعارض دارد.
در احادیث یاد شده، تکیه بر فراگیر شدن ظلم است، نه فراگیر شدن کفر و بى دینى. یعنى چنان نیست که در هیچ جا اهل اعتقاد و دین یافت نشوند. پس همان گونه که از ظاهر این روایات استفاده مى شود، مراد از جمله: ((ملئت ظلما و جورا.)) ظلم طبقه حاکمه است، زیرا لازمه ظلم، وجود مظلوم است، بنابراین، به هنگام ظهور مهدى (علیه السلام)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدت مى یابد و فراگیر مى شود و قیام مهدى (علیه السلام) براى حمایت از مظلومان است:
((مسلمانان در آخرالزمان، به وسیله مهدى علیه السلام، از فتنه ها و آشوبها خلاصى مى یابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک و گمراهى رهایى یافتند.))
با توجه به این معنى، این احادیث، به هیچ روى مسؤ ولیت مبارزه با فساد و ستم و جانبدارى ازحق و عدالت و همچنین تشکیل حکومت اسلامى را نفى نمى کنند.